مجموعه ی مقالات شماره 25
مجموعه ی مقالات شماره 25
در دورۀ حکومت عضدالدوله (338-372 ق) مذهب ظاهری به اوج رشد و اعتلای خود رسید و فقهای این مذهب در رأس برخی دیوانها بهویژه دیوان قضا قرار گرفتند. گسترش مذهب ظاهری معلول شرایط خاص این دورۀ تاریخی و اهداف سیاسی حکومت بوده است. نیات حکومت از این رویکرد بازتاب چندانی در منابع نیافته ولی عوامل و مؤلفههای چندی در قالب مسائل سیاسی، اجتماعی و مذهبی در این روند اثرگذار بوده است. پژوهش حاضر با روش توصیفیتحلیلی و بهرهگیری از منابع کتابخانهای در پی مطالعۀ علل توجه حکومت به مذهب ظاهری است. به نظر میرسد ویژگیهای فقه ظاهری مانند کمینهگرایی، عدم گسترش قوانین شرعی، عرفگرایی و مخالفت ایشان با برخی مبادی فقه حنفی بهعنوان مذهب رسمی دستگاه خلافت و اکثریت اهل سنت که با نیازها و سیاست مذهبی حکومت همخوانی بیشتری داشته، در این روند تأثیرگذار بوده است. مهمترین دستاورد پژوهش حاضر شناخت علایق سیاسی حکام آلبویه در رویکرد مذهبی، با وجود رواداری است.
در دوران رضاشاه، سیاستهای تمرکز، تجدد آمرانه و وحدت ملی منجر به اصلاحاتی در زمینۀ آموزش شد. این دوران به دلیل تلاش برای هدایت جامعه بهسوی آموزش نوین در سایۀ ملیگرایی و تمرکزگرایی از بُعد آموزشوپرورش، دوران مهمی در تاریخ ایران محسوب میشود. مقالۀ حاضر درصدد است با روش توصیفیتحلیلی و با تکیه بر اسناد به این پرسش پاسخ دهد که سیاست ملیگرایی و تمرکزگرایی دوران رضاشاه چه تأثیری بر وضعیت مدارس اقلیتهای دینی (ارمنیان، زرتشتیان و یهودیان) گذاشت. در این برهه، مدارس اقلیتهای دینی تحت تأثیر این دو سیاست قرار گرفتند. در برخی برنامههای آموزشی فعالیتهای مدارس همسو با سیاست آموزشی جدید نبود و در مقابل آن مقاومتهایی از طرف جامعه اقلیتها صورت گرفت که مدارس آنان را با چالشهایی روبرو ساخت. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که آموزش در میان اقلیتهای دینی از جهت تدریس زبان فارسی، مواد درسی، نام آموزشگاهها، تعطیلات و فوقبرنامه تحت تأثیر تغییرات جدید قرار گرفت. تعطیلی برای بعضی مدارس، دائمی و دانشآموزان آنان در مدارس دولتی ادغام شد و برای برخی مدارس، موقت (یک یا چند ماه) و تا زمان الزام آنان به اجرای برنامههای وزارتی بود. دلیل مقاومت آنان در برابر سیاست جدید آموزشی گرایش به استقلال آموزشی و نگرانی بهخاطر از دست دادن هویتشان بود و پیامد آن نظارت نسبی دولت و نارضایتی اقلیتها از حاکمیت وقت بود.
پس از استقرار رژیم تزاری در روسیه حاکمیت ایران در دریای کاسپین دچار چالش تدریجی شد. چالشهای حاکمیتی ایران در دریای کاسپین در دوران قاجار پس از دو دوره جنگ با روسیه و انعقاد عهدنامههای گلستان و ترکمانچای به سلب حاکمیت ایران در این دریا انجامید. در چنین شرایطی انعقاد عهدنامه مودت1921م. ایران و شوروی، امید به احیای حاکمیت ایران در دریای کاسپین را ایجاد کرد. بر این اساس، پژوهش پیش رو درصدد است با اتکا بر نظریه سیستمی سیاست بینالملل کنت والتز و استفاده از روش تحقیق تاریخی و بهکارگیری اسناد و مدارک آرشیوی به این پرسش پاسخ دهد که حاکمیت ایران در دریای کاسپین پس از انعقاد عهدنامه مودت1921م. ایران و شوروی با چه چالشهایی در سالهای 1300 تا 1304ش. مواجه بود؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد که برخلاف مفاد عهدنامه مودت، حاکمیت ایران در دریای کاسپین توسط حکومت شوروی در سالهای 1300 تا 1304ش. همانند دوران حاکمیت تزاری با چالشهای جدی اقتصادی و سیاسی مواجه شد. رواج قاچاق کالا با حمایت حکومت شوروی، اخلال در امر تجارت و گرانی ادواری قیمت کالاهای صادراتی و وارداتی، چالشهای اقتصادی و شیوع ناامنی و ایجاد حس ترس، نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، دخالت در امور داخلی و سیاسی ایران و درنهایت حمایت و تحریک نیروهای واگرا در مقابل حکومت مرکزی چالشهای سیاسی حاکمیت ایران در دریای کاسپین طی سالهای 1300 تا 1304ش. بود.
جنبش تجددخواهی ایران با ناکامی مشروطیت، به حکومت مقتدر شبهمدرنِ رضاشاهی رضایت داد. ریشۀ تفکر شهرسازی در عصر رضاشاه بر بنیاد اندیشۀ مدرن غربی و بیتوجهی به فرهنگ و سُنَن پایدار شهر ایرانی استوار بود. رضاشاه در نقش «فاوست» توسعهگر، با مقایسۀ اوضاع نابسامانِ ایران و ممالک پیشرفته با نهادسازیهای مقلدانه قدم در راه مدرنیزاسیون گذاشت. درحقیقت آنچه رضایت پادشاه را فراهم کرد توسعۀ روبنایی شهرها در ایجاد فضاهایی چون خیابان، میادین، مراکز آموزشی، بهداشتی و صنعتی بود. بارزترین ویژگی شهرسازی دورۀ رضاشاه، دخالت مستقیم دولت در نحوۀ تغییر و توسعۀ نظام کالبدی شهری بود. این امر ناشی از ساختِ قدرت مقتدر در نظام سیاسی حکومت پهلوی بود. قانون بلدیه مصوب 1309ش در مقایسه با قانون پیشین که در مجلس اول مشروطه تصویب شده بود ازنظر مشارکت مردم در ادارۀ شهر، قانونی ضعیف به شمار میآید. طرحهای نوسازی شهری با بخشنامههای وزارت داخله و متأثر از نحوۀ نوسازی تهران به اجرا درآمد. برنامههای نوسازی شهری با مفاهیمی چون خیابانهای صلیبی، الگوی قرن نوزدهم اروپا، منطقهبندی و فرسودهانگاری بافت کهن درهم آمیخته شد. مدعای اصلی پژوهش بر تغییرات کالبدی تبریز استوار است که بر اساس آن، خیابانهای جانبی مهرانرود (میدانچائی)، تربیت، پهلوی، فردوسی، شاهبختی، خاقانی و همچنین باغ گلستان، ساختمان شهرداری، توسعه شاهگولی، میدانها (فلکه)، هتل و سینما احداث شدند. این مقاله با تکیه بر منابع دست اول، نشریات و اسناد تاریخی و به روش توصیفیتبیینی، بنیادِ فکری برنامۀ شهرسازی ایرانِ عصرِ رضاشاه و تحولات فیزیکی شهر تبریز را بررسی و تحلیل میکند.
اعتقاد به ظهور امامزمان،یکی از ارکان اساسی مذهب تشیع امامی است که در طول تاریخ اسلام و تشیع جریان داشته است. در دوره تسلط مغولان و تأسیس حکومت ایلخانی در ایران مسئله منجیگرایی (مهدویت) رشد بسزایی یافت. حضور عناصر بیگانه با مذهب غیراسلامی و مسلط شدن بر جامعه و مملکت اسلامی باعث بروز، فتنه و فساد، هرجومرج، بروز جنگها، افزایش مالیاتها و آشفتگی اوضاع شد. در چنین شرایطی، مردم بیش از هر زمان دیگری، احساس نیاز به مصلحی را داشتند که با آمدنش به تمامی ظلم و جورها پایان بخشد. در این دوره، انتظار و منجیگرایی، بیش از عصرهای دیگر در عقاید و افکارمردم (شیعیان) و حتی غیرشیعیان رسوخ کرد. بهطوریکه در برخی از شهرها هر روز مردم به انتظار منجی به دروازۀ شهرها میرفتند و به انتظار امام غایب مینشستند. در این پژوهش علل پیدایش و رشد اندیشۀ منجیگرایی و مهدویت و پیامدهای آن ازجمله بهرهبرداری قیامکنندگان از اندیشۀ منجیگرایی به روش توصیفیتحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است.
این مقاله که با هدف بررسی اندیشه و عملِ سیاسی محمدامین رسولزاده در عرصۀ دین اسلام انجام شده است، در صدد است به این سوالات پاسخ دهد که دین اسلام چه جایگاهی در اندیشۀ محمدامین رسولزاده داشته است؟ و مهمترین شاخصههای رفتار سیاسی رسولزاده در عرصۀ دین اسلام کداماند؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد که رسولزاده با وجود اینکه بر نقش و اهمیت دین اسلام در زندگی شخصی و اجتماعی انسان تأکید داشت، اما شرایط سیاسی و اجتماعی قفقاز و نیز برخی پیشفرضهای ذهنی مانند تأثیرپذیری از روشنفکران عصر خود، باعث شد که وی از دین اسلام در راستای اهداف سیاسی و ناسیونالیستی خود نیز بهره جوید. او از ظلم و استعمار تزاریسم علیه مسلمانان روسیه و قفقاز در راستای اهداف و آمال سیاسی خود استفاده نموده و از هیچ کوششی در راستای تطبیق اسلام با اندیشههای سوسیالیستی و ناسیونالیستی و نیز تفسیر ناسیونالیستی از مسئله اتحاد اسلام فروگذار نمیکرد. روش پژوهش دراین نوشتار، توصیفیتحلیلی با تکیه بر آثار محمدامین رسولزاده و اسناد تاریخی است.
همزمان با انقلاب مشروطه، فقدان مشارکت زنان در صحنۀ سیاست رسمی و حضور فزایندۀ زن ایرانی در جامعه، بهویژه فعالیتهای فرهنگی، سیاسی و حزبی قابلمشاهده است. تلاش زنان با سیاستهای دورۀ پهلوی و سازمان زنان ایران به نقشآفرینی مستقیم آنها تا انقلاب اسلامی ادامه داشت. موضوع مقالۀ حاضر عملکرد سازمان زنان در بوشهر (1345-1357ش) است. حضور بانوان فعال اجتماعی و زنان شاغل، بهویژه قشر فرهنگی جامعه، فضاهای متنوع رسمی برای فعالیت زنان را به دنبال داشت. آنها با عضویت در این سازمان، اقدامات مدنی مختلفی چون رسیدگی به محرومان و بینوایان و عیادت از بیماران، تلاش برای اشاعۀ فعالیتهای فرهنگی، بهخصوص در حوزۀ سوادآموزی و عرصۀ دانشگاهی را در حوزۀ وظایف اجتماعی و فرهنگی خود به شمار میآوردند. دستورالعمل و اهداف کلان سازمان زنان در ایران در مرکز تعیین و به شهرهای مختلف ابلاغ میشد. سؤال اصلی پژوهش عبارت است از اینکه زنان بوشهری و بهویژه سازمان زنان شعبه بوشهر در دورۀ محمدرضا شاهپهلوی چه سهمی در فعالیت و عملکرد سازمان زنان ایران داشتهاند؟ فرضیه پژوهش هم اینکه که زنان بوشهری عضو سازمان زنان ایران، علیرغم موانع و شرایط سخت بومی، شرایط لازم برونرفت زنان منطقه از انزوای اجتماعی، سیاسی و بهویژه در زمینۀ فرهنگی را فراهم و مصدر خدمات اجتماعی مختلفی در بوشهر در دوره محمدرضا شاهپهلوی شدند. پژوهش حاضر با روش توصیفیتحلیلی با بهرهگیری از مطالعۀ اسناد آرشیوی، همراه با مطالعۀ منابع کتابخانهای جهت تحلیل و تبیین یافتههای پژوهش خواهد بود.
سلسله باوندیان از مهمترین سلسلههای حاکم بر طبرستان است که بیش از هفت قرن در مقر اصلی خود، شهریارکوه، فرمان راندند. این سلسله طی این مدت به سه شاخۀ کیوسیه، اسپهبدیه و کینخوازیه تقسیم شدند. یکی از مهمترین اقدامات شاخۀ اول باوندیان، کیوسیه، ضرب عبارت «علیولیالله» بر روی سکههایشان بود. ازاینرو مسئلۀ اصلی در این پژوهش، بررسی علل و عوامل ضرب عبارت «علیولیالله» بر روی سکههای باوندیان است. در این پژوهش با بهرهگیری از منابع تاریخی و مطالعات سکهشناسی و با تکیه بر شیوه توصیفیتحلیلی، ضرب عبارت «علیولیالله» بر سکههای باوندیان مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است. نتایج پژوهش حاکی از این است که مضامین سکههای رستمبن شروین و مرزبانبن رستم در راستای مشروعیتسازی برای حکومت از دو سو تنظیم شدهاند؛ بهاینترتیب که از یکسو عبارت «علیولیالله» و از سویدیگر نام خلیفه عباسی درج شده است. میتوان از دو جریان مشروعیتساز سخن گفت: 1) کسب مشروعیت از خارج از قلمرو باوندیان. 2) کسب مشروعیت در داخل قلمرو باوندیان. بهاینترتیب سکهها بهواسطۀ انعکاس عبارت «علیولیالله» تصویری مشروع از رستمبن شروین همسو با باورهای مردم و اعتقادات مردم ارائه میکنند و همچنین در پی کسب مشروعیت از طرف خلیفه عباسی و امیر آلبویه بوده است.